کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

بخشیدمت

این که گرسنگان را سیر کنم، اهانتی را ببخشایم ، به دشمنم محبت کنم ، به راستی صفاتی نیکو ست اما چنانچه کشف کنم که فقیرترین مستمند و بدترین اهانت کننده از میان اهانت کنندگان ، همه در اندرون خود من جای دارند و این که من به همه یاری و شفقت موجود در باطنم بیشترین نیازمندم ، و این که من خود دشمنی است ک باید مورد عشق و محبت قرار گیرد ، آن وقت چه ؟


 

" قوانین روحانی / دن میلمن "


 

پ.ن : هر چند وقت یک بار باید به گذشته برگردی و خودت رو برای تمام اشتباهات و بی مهری هایی که نسبت به خودت داشتی ، ببخشی. آدم میتونه با بخشیده نشدن از طرف دیگران کنار بیاد اما نبخشیدن خودت گاهی تبدیل به بزرگتر عذاب میشه!

انتخاب

برای زنده ماندن ، دو خورشید لازم است : یکی در قلب ، دیگری در آسمان.


***

یک بهار دل ، به هزار بهار طبیعت می ارزد.

یک پاییز دل ، غم هزار پاییز طبیعت را در درون خود دارد.


***


- نه ... نه ای هوراسپِ نیک اندیش! من جادوگر نِیَم و جادوگران را ستایشگر نیَم. آنچه من می دانم که بیشتر از آن چیزی ست که تو میدانی ، تنها و تنها ، نوشتن فرداست و از ژرفای روان باور داشتن فردا. همین و همین !

ای هوراسپ ! بدان که دگرگونی ، با باور دگرگونی آغاز می شود و فردا با پذیرفتن فردا. به آسمان بلند سوگند ، به آفتاب تابنده ، به رود پوینده ، به کوه پایدار که ساییده می شود و شُره های آبهای بهاری آن را می ساید ، که تو نخست باید فردا را باور کنی ، با همه توان ، تا درد های چسبیده به تن امروز ریشه کن شود ، و آبهای وامانده ، روان شود و مرد ستمگر رانده شود...

تو فردا را به نیک ترین شکل باید ببینی تا فردا نیک ترین شکل را به امروز بیاورد. این که " فردا " در روند آمدن خود " امروز " می شود - همچنان که کودک ، جوان و جوان پیر - داستان ما نیست ؛ اینکه به هنگام امروز شدن شکل امروز نخواهد بود ، داستان بزرگ ماست... پس ای هوراسپ ! این خواهش پایانی مرا بپذیر و فردایی بنویس که شکل امروز نباشد ... .

 

" فردا شکل امروز نیست / نادر ابراهیمی "


پ.ن : این چند وقت گذشته هر کتابی که خوندم درباره انتخاب بود! یه جورایی انگار تاییدی برای انتخابی که این اواخر کردم چون برای چندیم بار ساحل امن زندگی رو ترک کردم و دل به دریا زدم.


" به سوی بی نهایت و فراتر از آن "

 

 

هندسه ی روح

شعاع درد مرا ضربدر عذاب کنید

مگر مساحت رنج مرا حساب کنید

محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید

خطوط منحنی خنده را خراب کنید

طنین نام مرا موریانه خواهد خورد

مگر به نام دگر غیر از این خطاب کنید

دگر به منطوق منسوخ مرگ می خندم

مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید

در انجماد سکون پیش از آنکه سنگ شوم

مرا به هرم نفس های عشق آب کنید

مگر سماجت پولادی سکوت

مرا درون کوزه فریاد خود مذاب کنید

بلاغت غم من انتشار خواهد یافت

اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید


" قیصر امین پور "


پ.ن : زاد روزش گرامی باد.

همیشه عاشق این شعرش بود و هستم.

 

با ما چه میکنی؟

دیدار می‌نمایی و پرهیز می‌کنی

بازار خویش و آتش ما تیز می‌کنی

گر خون دل خوری فرح افزای می‌خوری

ور قصد جان کنی طرب انگیز می‌کنی

بر تلخ عیشی من اگر خنده آیدت

شاید که خنده شکرآمیز می‌کنی

حیران دست و دشنه زیبات مانده‌ام

کآهنگ خون من چه دلاویز می‌کنی

سعدی گلت شکفت همانا که صبحدم

فریاد بلبلان سحرخیز می‌کنی


 

پ.ن : روز بزرگداشت شیخ اجل