کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

باران ناب


به این ابرها اعتباری نیست

باران اگر می خواهی

سراغ من بیا .



" رضا کاظمی "



آفتاب می شود *


نگاه کن که غم درون دیده ام 

چگونه قطره قطره آب می شود

چگونه سایه سیاه سرکشم

اسیر دست آفتاب می شود

نگاه کن

تمام هستی ام خراب می شود

شراره ای مرا به کام می کشد

مرا به اوج می برد

مرا به دام می کشد

نگاه کن

تمام آسمان من

پر از شهاب می شود

تو آمدی ز دورها و دورها

ز سرزمین عطرها و نورها

نشانده ای مرا کنون به زورقی

ز عاج ها ، ز ابرها ، بلورها

مرا ببر امید دلنواز من

ببر به شهر شعرها و شورها

به راه پر ستاره می کشانیم

فراتر از ستاره ها می نشانیم

نگاه کن 

من از ستاره سوختم

لبالب از ستارگان تب شدم

چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل

ستاره چین برکه های شب شدم

چه دور بود پیش از این زمین ما

به این کبود غرفه های آسمان

کنون به گوش من دوباره می رسد

صدای تو

صدای بال برفی فرشتگان

نگاه کن که من کجا رسیده ام

به کهکشان ، به بیکران ، به جاودان

کنون که آمدیم تا به اوج ها

مرا بشوی با شراب موج ها

مرا بپیچ در حریر بوسه ات

مرا بخواه در شبان دیرپا

مرا دگر رها مکن

مرا از این ستاره ها جدا مکن

نگاه کن که موم شب به راه ما

چگونه قطره قطره آب می شود

صراحی سیاه دیدگان من

به لای لای گرم تو

لبالب از شراب خواب می شود

به روی گاهواره های شعر من

نگاه کن

تو  می دمی و آفتاب می شود


 

" فروغ فرخزاد "

 


زاد روز فروغ عزیز


 

* عنوان شعر متعلق به شاعر است.

 

 

معرفی کتاب : رقص گردنبند


نام : رقص گردنبند

نویسنده : گراتزیا دلددا

مترجم : بهمن فرزانه

نشر : کتاب خورشید

موضوع : رمان ایتالیایی

 


رقص گردنبند داستان انسان های جویای عشق است که به مانند رشته ای هم پیوند خورده اند . همان داستان اما و اگر ها ، تردید ها و انتخاب های آدمی در مواجهه با عشق و اینکه عشق چگونه ناگهان وارد می شود و روند زندگیمان را تغییر می دهد!


محور اصلی کتاب دو شخصیت زن ، یکی جوان و دیگری تقریبا میان سال ، هستند که اسم مشابه دارند و همین تشابه مسیر سرنوشت هر دو ی آنان را عوض میکند.


داستان دارای توصیفات ظریف است که به فضاسازی قصه در ذهن خواننده کمک می کند و ماجرا با تمرکز بر زندگی و روحیات زن جوان آغاز می شود ولی با پیشروی هر چه بیشتر داستان ، نویسنده با ظرافت تمام توجه خواننده را از زن جوان به سمت آن زن دیگر معطوف میکند. گویی آن زن از درون سایه بیرون می آید و شخصیت ، احساسات و درونیات خود را در معرض دید قرار می دهد و تمام پیش فرضهای ما را که به واسطه زن جوان ساخته شده است بهم می ریزد و خود واقعی ش را می شناساند. اوج داستان لحظه است که آن زن عشق را پذیرا می شود.

صحنه پایانی داستان نیزغافلگیر کننده ست هم برای خواننده و هم برای آن زن دیگر چرا که چیزی پیوند او را با زوج جوان تا ابد محکم میکند . پیوندی که او در تلاش بود تا آن را برای همیشه پاره کند .


 

ادبیات عامه : لالا لایی


ترانه های لالایی در زبان فارسی نغمه / زمزمه هایی ست که مادر یا با آن با کودک گفتگو می کند و یا به وسیله آن کودک را می خواباند. اشکال لالایی ، همه جا از ساده ترین ناله های غم انگیز و غیر منظوم که رنگ اندیشه های فروخورده ی زن را به خود گرفته اند به وجود آمده اند و سپس به ابیات موزون نیمه منظوم نیمه منثور تبدیل شده اند و سرانجام آن قدر به نمونه های اشکال کتابی نزدیک شده اند که بعضی از آن ها بدون هیچ اشکالی می توانند در چهارچوب آهنگ منظوم و موزیکال مشروط داخل شوند.

 


لالا لالا گل پونه

سگی آمد در خونه

نونش دادم خوشش اومد

سگه رفت صاحبش اومد

نونش دادم خوشش اومد

آبش دادم بدش اومد

لالا لایی لالا لایی

" اصفهان / یک هزار و دویست و شصت و چهار خورشیدی "

 


لالا لالا گل گردو

بابات رفته توی اردو

لالا لالا گل پسه (پسته)

بابات رفته سر قصه

لالا لالا گل فندق

بابات رفته سر صندق (صندوق)

" شیراز / یک هزار و دویست و شصت و پنج خورشیدی "

 


لالا لالا ، گل پنبه

بابات میاد روز شنبه

لالا لالا ، لالا لالا

" اصفهان / یک هزار و دویست و شصت و چهار خورشیدی "

 


لالا لایی گل خشخاش

کاکوم رفته خدا همراش

لالا لایی گل ریزه

دلم آروم نمی گیره

لالا لایی گل پسته

کاکوم رفته کمر بسته

لالا لایی گل آبشن ( گل آویشن )

کاکوم آمد چشم روشن

" شیراز / یک هزار و دویست و شصت و پنج خورشیدی "

 


لالا لالا گل پسته

مرا تو کشتی از غصته ( غصه )

لالا لالا گل سوسن

پدر آمد چشمت روشن

لالا لالا عزیز من

" تهران / یک هزار و دویست و شصت و هشت خورشیدی"


...


ترانه های بیان شده در مجله ی آموزش ملی تحت عنوان " لالایی ها و ناله های حزین مردم شهری و کوچ نشین ایران " در سال یک هزار و دویست و شصت و نه خورشیدی به چاپ رسیده است.


 

" اشعار عامیانه ی ایران ( در عصر قاجار ) / والنتین ژوکوفسکی "


 

پ.ن : هنوزم بعد از این همه سال صدایی لالایی مادرم توی گوشمه ،هرچند خیلی گنگ و دور و نامفهومه ولی وقتی جایی صدایی لالایی خوندن زنی رو می شنوم یه حس نزدیکی و آشنا بهم دست میده. حس میکنم همون محبتی رو که به مادر خودم دارم به اون زن غریبه هم دارم!! احساس خیلی عجیبیه که توصیفش سخته !


ترانه های لالایی خیلی گسترده تر از چیزی ست که در بالا آورده م. راستش مبنای انتخاب اونا حافظه حسی خودم بوده بنابراین اگر عمری باقی موند بیشتر درباره ترانه ها و قصه هایی که مادرانمون برامون می گفتن تحقیق می کنم و مطالب رو به اشتراک می ذارم.

 


سگال : داد و خواه


مریدی گفت پیر را چه کنم کز خلایق برنج اندرم از بس که به زیارت من همی‌آیند و اوقات مرا از تردّد ایشان تشویش می‌باشد . گفت هر چه درویشانند مر ایشان را وامی بده و آنچه توانگرانند از ایشان چیزی بخواه که دیگر یکی گرد تو نگردند.



گر گدا پیشرو لشکر اسلام بود

کافر از بیم توقع برود تا در چین



باب دوم / دراخلاق درویشان / حکایت سی و ششم 



منبع اصلی :  گلستان / مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی مخلص به سعدی

توضیح و تصحیح محمد علی فروغی