کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

سفرنامه بخش اول : زندگی در مرو


چنین گوید ابومعین الدین ناصر خسرو القبادینی المروزی تاب الله عنه که من مردی دبیرپیشه بودم و از جمله متصرفان در اموال و اعمال سلطانی، و به کارهای دیوانی مشغول بودم و مدتی در آن شغل مباشرت نموده در میان اقران شهرتی یافته بودم.

 

اَقران : نزدیکان ، همانندان



" ناصر خسرو قبادیانی "



خنده خورشید *


هر نفس می رسد از سینه ام این ناله به گوش
که در این خانه دلی هست به هیچش مفروش !

چون به هیچش نفروشم ؟ که به هیچش نخرند
هرکه بار غم یاری نکشیده ست به دوش 

سنگدل ، گویدم از سیم تنان روی بتاب 
بی هنر ، گویدم از نوش لبان چشم بپوش 

برو ای دل به نهانخانه خود خیره بمیر
مخروش این همه ای طالب راحت ! مخروش

آتش عشق بهشت است ، میندیش و بیا
زهر غم راحت جان است ، مپرهیز و بنوش 

بخت بیدار اگر جویی با عشق بساز
غم جاوید اگر خواهی ، با شوق بجوش 

پر و بالی بگشا ، خنده خورشید ببین 
پیش از آنی که شود شمع وجودت خاموش



" فریدون مشیری "



* عنوان شعر متعلق به شاعر است.



کوس رحلت


هر دم از عمر می رود نفسی

چون نگه می کنم نمانده بسی

ای که پنجاه رفت و در خوابی

مگر این پنج روزه دریابی

خجل آنکس که رفت و کار نساخت

کوس رحلت زدند و بار نساخت

خواب نوشین بامداد رحیل

باز دارد پیاده را ز سبیل

هر که آمد عمارتی نو ساخت

رفت و منزل به دیگری پرداخت

وان دگر پخت همچنین هوسی

وین عمارت بسر نبرد کسی

یار ناپایدار دوست مدار

دوستی را نشاید این غدّار

نیک و بد چون همی بباید مرد

خنک آنکس که گوی نیکی برد

برگ عیشی به گور خویش فرست

کس نیارد ز پس تو پیش فرست

عمر برفست و آفتاب تموز

اندکی مانده خواجه غرّه هنوز

ای تهی دست رفته در بازار

ترسمت پر نیاوری دستار

هر که مزروع خود بخورد به خوید

وقت خرمنش خوشه باید چید



" گلستان - دیباچه / سعدی "



توشه


مرا ببوس !

روزهای سختی در پیش است

بگذار تو را

 کمی پس انداز کنم.



" رضا کاظمی "



زلزله


زلزله نیست

اوست که می آید.


آرام بگیر دل م !



" رضا کاظمی "