ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
نه بی خیال تو می توان بود
نه بی خیالت
می شود زندگی کرد !
گیر کرده ام میان دو شعر
که نه می میرند نه چشم باز می کنند.
" محمد مرکبیان "
بیست و ششم محرم از شمیران میرفتم. چهاردهم صفر را به شهر سراب رسیدم و شانزدهم صفر از شهر سراب برفتم و از سعیدآباد گذشتم. بیستم صفر سنه ثمان ثلثین و اربعمائه به شهر تبریز رسیدم و آن پنجم شهریور ماه قدیم بود و آن شهر قصبه آذربایجان است شهری آبادان.
طول و عرضش به گام پیمودم هریک هزار و چهارصد بود و پادشاه ولایت آذربایجان را چنین ذکر میکردند در خطبه الامیر الاجل سیف الدوله و شرف المله ابومنصور و هسودان بن محمد مولی امیرالمومنین.
مرا حکایت کردند که بدین شهر زلزله افتاد شب پنجشنبه هفدهم ربیع الاول سنه اربع و ثلثین و اربعمائه و در ایام مسترقه بود پس از نماز خفتن بعضی از شهر خراب شده بود و بعضی دیگر را آسیبی نرسیده بود و گفتند چهل هزار آدمی هلاک شده بودند.
قصبه : آبادی بزرگی که از چند ده و دهکده تشکیل شده باشد؛ دهستان
ایام مسترقه : خمسه ٔ مسترقه ؛ پنجه ٔ دزدیده . (یادداشت مرحوم دهخدا). پنج روزی که بر ماه دوازدهم از سال شمسی می افزایند. (ناظم الاطباء). ایام کبیسه
نماز خفتن : نماز عشا
" ناصرخسرو قبادیانی "
گفت :
فدای سرت !
این نشد یکی دیگر ،
و نمی دانست
" این " که رفت " جان " بود
و آدمی را همین یک بیش نیست.
" رضا کاظمی "
" بلند شو...
گریه نکن ...
قوی باش... "
هر وقت عرصه خیلی خیلی بهم تنگ میشه این کلمات کاملا بی اراده توی درونم تکرار میشه !
" سرسخترینِ زندگیم ، روزت مبارک "