کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

برزخ


نه بی خیال تو می توان بود

نه بی خیالت

می شود زندگی کرد !


گیر کرده ام میان دو شعر

که نه می میرند نه چشم باز می کنند.

 


" محمد مرکبیان "



سفرنامه بخش یازدهم : از شمیران تا تبریز


بیست و ششم محرم از شمیران می‌رفتم. چهاردهم صفر را به شهر سراب رسیدم و شانزدهم صفر از شهر سراب برفتم و از سعیدآباد گذشتم. بیستم صفر سنه ثمان ثلثین و اربعمائه به شهر تبریز رسیدم و آن پنجم شهریور ماه قدیم بود و آن شهر قصبه آذربایجان است شهری آبادان.

طول و عرضش به گام پیمودم هریک هزار و چهارصد بود و پادشاه ولایت آذربایجان را چنین ذکر می‌کردند در خطبه الامیر الاجل سیف الدوله و شرف المله ابومنصور و هسودان بن محمد مولی امیرالمومنین.


مرا حکایت کردند که بدین شهر زلزله افتاد شب پنجشنبه هفدهم ربیع الاول سنه اربع و ثلثین و اربعمائه و در ایام مسترقه بود پس از نماز خفتن بعضی از شهر خراب شده بود و بعضی دیگر را آسیبی نرسیده بود و گفتند چهل هزار آدمی هلاک شده بودند.

 

 

قصبه :  آبادی بزرگی که از چند ده و دهکده تشکیل شده باشد؛ دهستان

ایام مسترقه : خمسه ٔ مسترقه ؛ پنجه ٔ دزدیده . (یادداشت مرحوم دهخدا). پنج روزی که بر ماه دوازدهم از سال شمسی می افزایند. (ناظم الاطباء). ایام کبیسه 

نماز خفتن : نماز عشا 



" ناصرخسرو قبادیانی "



هیچ کس اینجا به تو مانند نشد


گفت :

 فدای سرت !

این نشد یکی دیگر ،

و نمی دانست 

"  این " که رفت " جان " بود

و آدمی را همین یک بیش نیست.



" رضا کاظمی "



شعر کوتاه


هیچ شعری

کوتاه تر از عمر من نیست

اگر تو بی خبر بروی ... .



" سیاوش خاکسار "



سرسخت من


" بلند شو...

گریه نکن ...

 قوی باش... "


هر وقت عرصه خیلی خیلی بهم تنگ میشه این کلمات کاملا بی اراده توی درونم تکرار میشه !



" سرسخترینِ زندگیم ، روزت مبارک "