کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

حادثه


اتفاقی هستی 

که نمی افتی

مگر به دست من و شعر های من !



" شمس لنگرودی "



معرفی کتاب : اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر


نام : اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر

نویسنده : ژان پل سارتر

مترجم : مصطفی رحیمی

نشر : نیلوفر

موضوع : فلسفه

 

 

کتاب حال حاضر بیشتر دفاعیه سارتر است بر ایراداتی که نسبت به مکتب اگزیستانسیالیسم گرفته اند و تلاش او به پاسخ و رفع ابهامات موجود در میان صاحب نظران و مخالفان این خط فکری ست. او در این کتاب به توضیخ لغاتی که در فلسفه اوکاربرد فراوانی دارد می پردازد و سعی در روشن ساختن سوء برداشت هایی که باعث موضع گیری های منفی نسبت به این مکتب شده است دارد.

 

این کتاب راهنمای خوبیست برای آن دسته از کسانی  که علاقه مندند بیشتر با مکتب اگستانسیالیم آشنا شوند . یکی از حسن های کتاب بیان ساده سارتر ست به گونه ای که اگر کسی مطالعات زیادی در زمینه فلسفه ندارد می تواند از کتاب بهره کافی را ببرد.



نظری کن ای راحت جان


ای که مهجوری عشاق روا می‌داری

عاشقان را ز بر خویش جدا می‌داری

تشنه بادیه را هم به زلالی دریاب

به امیدی که در این ره به خدا می‌داری

دل ببردی و بحل کردمت ای جان لیکن

به از این دار نگاهش که مرا می‌داری

ساغر ما که حریفان دگر می‌نوشند

ما تحمل نکنیم ار تو روا می‌داری

ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه توست

عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری

تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم

از که می‌نالی و فریاد چرا می‌داری

حافظ از پادشهان پایه به خدمت طلبند

سعی نابرده چه امید عطا می‌داری



" حافظ "



قسمتی زیر پاشنه های پوتین ها


پیک : سکندری خورد ، افتاد زمین . حمله تازه شروع شده بود. اون هم توی ردیفهای اول بود ...می دوید و می دوید ... تمام لشکر هم پشتش ...


زن : روی زمین میخکوب شد ؟


پیک : بله


زن : بقیه چی ؟


پیک : بقیه له و لورده ش کردن ، خانم.


زن : چی ؟ یارهای خودش له اش کردن ؟


پیک : به ، خانم. کسی نمی تونست وایسته. علی رغم میل خودشون له ش کردن. پشتی ها هل میدادن.


زن : وحشتناکه ! یه آدم زنده رو با پاهاشون له و لورده کردن ، وحشتناکه !


پیک : همینه دیگه ! چی کار می تونستن بکنن ؟ خیلی شلوغ بود، خانم. کسی نمی فهمید روی چی پا میذاره .


زن : بعدش چی ؟ بلندش کردین؟


پیک : نتونستیم، خانم. ولی من پوتین ها رو آوردم.


- آرام در کمد را نیمه باز می کند و از آن چندین پوتین بیرون می آید –


زن : پوتین هاشه؟


پیک : نخیر ، خانم ، پوتین هایی ان که ایشون رو له و لورده کردن.


پیک در کمد راباز می کند و انبوهی پوتین از کمد روی زمین می افتد –


زن : اصلا نمی فهمم!


پیک :من راه دیگه ای ندیدم، خانم. هرچی از ایشون باقی مونده زیر پاشنه های این پوتین هاست که له و لورده ش کردن. واسه ی همین من همه 

شون رو براتون آوردم.


زن : می خواین من با این پوتین ها چی کار کنم ؟


پیک : ده هزارتا پوتینن ، خانم. مقبره اش همین جاست، زیر پاشنه های همین پوتین ها. من وظیفه ام بود براتون بیارمشون. به من دستور دادن. حالا شما هر کاری دوست دارین می تونین با این پوتین ها بکنین.


زن : - گویی تمام نیرویش را از دست داده – یه کم پنجره رو باز کنین . اینجا خیلی تاریکه.


....



" اسب های پشت پنجره / ماتئی ویسنی یک "



حکم : کجاش را دیدی ؟


این مثل در موردی گفته می شود که عیب و علت کسی فراوان باشد و او علاوه برعیوب پیشین عیب و نقص تازه ای پیدا کند.


مردی با دختری عروسی کرد. شب عروسی که آن ها را دست به دست دادند و رفتند ، مرد روی عروس را پس زد دید آبله روست ؛ آن هم از آن آبله های پر و فراوان مثل پوست هندوانه ای که مرغ چِنگ زده باشد.


گفت : " چرا صورتت ئی جور گود و تُلَمب است ؟ "


عروس گفت  : کجاش دیدی ؟


وقتی که دخترو حرف زد دید زبانش هم میگیرد ، گفت : تو که لال هم هستی !


باز گفت  : کجاشه دیدی؟


چشمش به چشم او افتاد دید چشم هاش هم چپ است. گفت : تو که چپ هم هستی ؟


گفت : کجاشه دیدی ؟


مرد گفت : پاشو تا بخوابیم . دید پاش می لنگد . گفت : چرا می شلی ؟


باز گفت : کجاشه دیدی ؟


عاقبت دید دختر هم نیست . گفت : ئی دیگه چه بساطیه ؟


دخترک گفت : همه ش همی ره می گفتم !


 

چنگ : نوک و منقار

ئی جور : این جور

گود و تلمب : پست و بلند

ئی دیگه : این دیگر

همی ره : همین را

 


آمنه سراجی – شصت ساله ، خانه دار ، شیراز

سال یکهزار و سیصد و پنجاه


 

" تمثیل و مثل / سید ابوالقاسم انجوی شیرازی "

پژوهش : احمد وکیلیان