ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
اولین باری که کتاب " مترجم درد ها " اثر جومپا لاهیری به چشمم خورد ، چند سال پیش توی نمایشگاه کتاب بود. نمی دونم چرا ولی دقیق صحنه ش رو یادم میاد. " من جلوی غرفه ای ایستاده بودم که فروشنده این کتاب رو بهم پیشنهاد کرد. عنوان کتاب که توجه م رو جلب نکرد . از فروشنده پرسیدم که چطور داستانیه ؟ گفت خیلی خوب " هنوز قیافه فروشنده ش متاسف فروشنده ش یادمه. انگار چیز مهمی رو از دست دادم! شاید همین خاطره باعث شد که وقتی دوباره این کتاب دیدم خریدمش ، کاری که توی نمایشگاه نکردم هرچند هنوزم صفحه نگه دار مقوایی تبلیغاتیش رو که تو همون نمایشگاه گرفتم ، نگه داشتم. خوشحالم که اون زمان این کتاب نخریدم و نخوندم چون مطمئنم نمی تونستم به خوبی حالا درکش کنم.
با خوندن این کتاب تصمیم گرفتم بیشتر از نویسنده های شرقی کتاب بخونم. انگار یه رشته ی نامرئی زندگی و افکار و رفتار ما شرقی ها رو به هم متصل کرده. مثلا در یکی از داستاناش شخصیت داستان میگه : " دختر بچه روی صندلی عقب نشسته و شیرین گندمک می خوره بدون اینکه به کسی تعارف کنه ".همین جمله ساده رو من برای اولین بار توی کتابی خوندم چون کاملا برخاست ه از فرهنگ شرقیه ! خیلی قسمتهای دیگه شم برای من شرقی کاملا ملموس بود. واقعا لذت بردم.
شرایط و شخصیت ها در داستان های لاهیری کاملا عادی و بسیار معمولی ست اما یه اتفاق بسیار ساده نقش سنگریزه ای بازی می کنه که به دریاچه پرتاب میشه و موجهای کوچک ایجاد میکنه و حالت یک نواختی رو از دریاچه آرام میگیره . این اتفاق تحول عظیمی رو ایجاد نمیکنه اما زندگی بعد از اون شکل دیگه ای به خودش میگیره.
خوشبختی یعنی دنیا تو تعطیلات سال نو باشه ، تو هیچ کاری نداشته باشی که بکنی ، شرکت آروم و ساکت باشه ، جلوی شوفاژ گرم بشینی و کتاب بخونی با یه استکان چای داغ داغ
******
خوشبختی یعنی بالاخره این پدر گرامی از کتابی که براش خریدم خوشش اومد و مورد قبولش واقع شد !
" یه زن برای تنها عشق واقعی زندگیش ممکنه خیلی کارها- مطلقا خیلی کارها - بکنه .این اولین چیزی بود که بعد از اتمام رمان" لیدی ال " اثر رومن گاری به ذهنم خطور کرد! ما زنها واقعا موجودات عجیبی هستیم . برای حفظ عشقمون خودمون فدا می کنیم ، گاهی هم معشوق رو ! و اصرار عجیبی هم برای حفظ عشقمون دارم چه در درون و چه در بیرون وجودمون.
پیروی آرمانی بودن و داشتن زنی ( همزمان ) کار شدنی نیست چون زن مالکیت و استقرار می خواد. مگر اینکه یکی از طرفین خودش رو برای دیگری فدا کنه ! و اگه این " فدا شدن " اتفاق نیافتاد ممکنه خیلی چیزا پیش بیاد ( این چیزیه که از خوندن این رمان دستگیرم شد . دیگه درست یا غلط بودنش رو نمی دونم! )
داستان عاشقانه رومن گاری در بستر آنارشیسم قرار داره و ازین رهگذر گوشه ای از افکار و عقاید این مکتب رو توضیح داده.