کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

* انتظار


باز امشب ای ستاره تابان نیامدی

باز ای سپیده شب هجران نیامدی

شمعم شکفته بود که خندد به روی تو

افسوس ای شکوفه خندان نیامدی

زندانی تو بودم و مهتاب من چرا

باز امشب از دریچه زندان نیامدی

با ما سر چه داشتی ای تیره شب که باز

چون سرگذشت عشق به پایان نیامدی

شعر من از زبان تو خوش صید دل کند

افسوس ای غزال غزل خوان نیامدی

گفتم به خوان عشق شدم میزبان ماه

نامهربان من تو که مهمان نیامدی

خوان شکر به خون جگر دست می دهد

مهمان من چرا به سر خوان نیامدی

نشناختی فغان دل رهگذر که دوش

ای ماه قصر بر لب ایوان نیامدی

گیتی متاع چون منش آید گران به دست

اما تو هم به دست من ارزان نیامدی

صبرم ندیده ای که چه زورق شکسته ایست

ای تخته ام سپرده به طوفان نیامدی

در طبع شهریار خزان شد بهار عشق

زیرا تو خرمن گل و ریحان نیامدی



" شهریار "  



* عنوان شعر متعلق به شاعر است.



کجایی ؟


در میان آدم ها

آن که نیست 

تویی !



" علیرضا روشن " 



گاهی همین !


مردن 

فقط با مرگ اتفاق نمی افتد

مردن

گاهی همین زندگیست 

که نه تمام می شود

نه شروع .



" افشین یداللهی " 



لبانت ... لبخندت ... حال من ...


لبانت

مرغان دریایی را می ماند

که خبر از طوفان می دهند

و من در این منحنی سرخ لرزان

صدای حرکت مواج ماهی هایی را شنیدم

که با لبخندت

می رقصیدند

آه

تو تمام کلمه های من را بلعیده ای

مرغان دریای لبانت

شکارچیان بی رحمی هستند

که در دریای چشمانم

به اوج می روند

و در قلبم فرود میایند

...

 


" حمید مهدوی ( راهی ) " 



مجوی باده و ساغر به کنج خلوت من


بی سر

خواب تو را می بینم

بی پر

به بام تو می پرم

انگور سیاهم

به بوی دهان تو شراب می شوم .

 


" شمس لنگرودی "