ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
گفتم هی! تا به حال زمین را از سیارههای دیگر تماشا کردهای؟ هیچ سیارهای به این زیبایی نیست؛ آبی، قهوهای، قرمز، سبز، اینهمه رنگ اینهمه روشنی اینهمه عشق، نگاه کن! هیچ سیارهای قشنگتر از زمین نیست. فرشتهها اگر از پرسش و معصومیت رنگباخته نمیترسیدند، میآمدند زمین و با آدمها تشکیل زندگی میدادند. میدانی؟ همین که آدم شروع کند به پرسیدن، معصومیت رنگ میبازد. و تو مجبوری زمینی شوی.
" یک سونات و شش مهتاب (مهتاب پنجم) / عباس معروفی "
به راه کوان به قومس رسیدیم و زیارت شیخ بایزید بسطامی بکردم قدس الله روحه.
روز آدینه روز هشتم ذی القعده از آن جا مدتی مقام کردم و طلب اهل علم کردم. مردی نشان دادند که او را استاد علی نسائی میگفتند. نزدیک وی شدم. مردی جوان بود سخن به فارسی همی گفت به زبان اهل دیلم و موی گشوده جمعی پیش وی حاضر. گروهی اقلیدس خواندند و گروهی طب و گروهی حساب.
در اثنای سخن میگفت که بر استاد ابوعلی سینا رحمه الله علیه چنین خواندم و از وی چنین شنیدم. همانا غرض وی آن بود تا من بدانم که او شاگرد ابوعلی سیناست. چون با ایشان در بحث شدم او گفت من چیزی سپاهانه دانم و هوس دارم که چیزی بخوانم. عجب داشتم و بیرون آمدم گفتم چون چیزی نمی داند چه به دیگری آموزد.
قومِس : قومس معرب کومس است و سرزمینی است پهناور و مشتمل بر شهرها و ده ها و کشتزارها که در دامنه ٔ کوهستان طبرستان قرار دارد و شهر مشهور آن دامغان است که در میان ری و نیشابور واقع شده و از شهرهای مشهور آن بسطام و بیار است . گروهی سمنان را نیز از قومس شمارند و برخی آن را جزو ری دانند.
مقام کردن: اقامت کردن
دیلم : نام شهری است از گیلان و موی مردم آنجا پیچیده و مجعدمی باشد و بیشتر حربه ٔ ایشان تبر هیزم شکنی و زوبین است که نیزه ٔ کوچک باشد.
اقلیدس : هندسه
اثنا : میانه ، حین
" ناصر خسرو قبادیانی "
پرسیدند که جوانمرد بچه داند که جوانمرد است. گفت : بدانکه اگر خداوند هزار کرامت با برادر او کند و با او یکی کرده بود آن یکی نیز ببرد و بر سر آن نهد تا آن نیز برادر او بود.
ذکر شیخ ابوالحسن خرقانی
منبع اصلی : تذکرة الاولیاء / فریدالدّین ابوحامد محمّد عطّار نیشابوری
گل من!
دلم میخواهد
همهی دنیا را
کوچولو کنم
بگذارم توی دستهات
تو فقط برای من
لبخند بزن.
" عباس معروفی "