کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

چشم بی نور


نزدیک سحر خواب دید که در یکی از شبستان های کتابخانه ی کلمانتین ، پنهان شده است. کتابداری با عینک دودی ، از او پرسید : " دنبال چه می گردی ؟ "

هلادیک پاسخ داد : " دنبال خدا می گردم . "

کتابدار گفت : " خدا در یکی از حروف یکی از صفحات یکی از چهارصد هزار جلد کتاب کتابخانه ی کلمانتین است. پدر و مادرم و پدر و مادرِ پدر و مادرم آن حرف را جست و جو کردند؛ خود من در جستجوی آن نابینا شدم . "

کتابدار عینکش را برداشت و هلادیک چشم های او را دید که خشک و بی نور بود.

 


" سه روایت از یهودا / خورخه لوئیس بورخس "



واقعی


چقدر دوست داشتنی اند آدم هایی که شبیه حرف هایشان هستند .



" میلان کوندرا "



بی رنگ


گفته بودم ؟

همه رنگی به تو می آید 

و وقتی میروی

دنیای من 

سراسر بی رنگ می شود ؟



" عباس معروفی "