ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
می آیی
با انار و آیینه در دستهایت
یک دنیا آرامش در چشم هایت
و قناری کوچکی در حنجره ات
که جهان را
به ترانه های عاشقانه مهمان می کند
...
میدانم تا پلک به هم بزنم
می آیی
و با نگاهت
دشت ها را کوه
کوه ها را پرنده می کنی
به قول فروغ :
من خواب دیده ام !
" رضا کاظمی "
گوزنی که در خواب هایم
از دیوارها رد می شد
در بیداری
تنها سرش توانست
از دیوار اتاق پذیرایی بگذرد !
" رضا کاظمی "
داد درویشی از سر تمهید
سر قلیان خـویش را به مرید
گفت که از دوزخ ای نکو کردار
قدری آتش به روی آن بگذار
بگرفت و ببرد و باز آورد
عِقد گوهر ز دُرج راز آورد
گفت کـه در دوزخ هر چه گردیدم
درکات جحیم را دیدم
آتش و هیزم و ذغال نبود
اخگری بهر اشتعال نبود
هیچ کس آتشی نمی افروخت
زآتش خویش هر کسی میسوخت
" صغیر اصفهانی "
شیخ را پرسیدند در سرخس کی ای شیخ ظریف کیست ؟ شیخ گفت در شهر شما لقمان. گفتند ای شیخ در شهر ما ازو بشولیده تر و شوخگِن تر نیست. شیخ گفت شما را سهو افتاده است، ظریف پاکیزه باشد و پاکیزه آن چیز باشد که با هیچ چیزش پیوند نباشد و هیچ کس ازو بی پیوند تر نیست و پاکیزه تر ، کی با هیچ چیز پیوند ندارد.
( کسی که به دنیا ، آخرت و نفس وابستگی ندارد )
شولیده : ژولیده ، درهم و پریشان
شوخگِن : چرک آلود
سهو : خطا ، غفلت
منبع اصلی : اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید / محمد بن منوّر بن ابی سعد بن ابی طاهر بن ابی سعید میهنی
به اهتمام ذبیح الله صفا
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنِمای
خداوند گیهان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برترست
نگارنده ی بر شده گوهرست
به بینندگان آفریننده را
نبینی ، مرنجان دو بیننده را *
نه اندیشه باید بدو نیز راه
که او برتر از نام و از جایگاه
سَخُن هر چه زین گوهران بگذرد
نیابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سَخُن برگزیند همی
همان را ستاید که بیند همی
ستودن نداند کس او را چو هست
میان بندگی را ببایَدت بست ! **
خرد را و جان را همی سنجد اوی
در اندیشه ی سخته کَی گنجد اوی ؟!
بدین آلت رای و جان و زُوان
ستود آفریننده را کَی تُوان ؟!
به هستیش باید که خَستو شوی ! ***
ز گفتار بیکار یَکسو شوی !
پرستنده باشی و جوینده راه !
به ژرفی به فرمانش کردن نگاه !
تُوانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
از این پرده برتر سَخُن ، راه نیست
ز هستی مر اندیشه آگاه نیست !
* با چشم سر نمی توانی خداوند را ببینی ، پس چشمات را آزار مده
** میان بستن : آماده انجام کاری شدن ؛ باید آماده بندگی خداوند باشی
*** خستو : معترف
ویژگی تلفظی :
کلمات ذیل همیشه در شاهنامه این چنین خوانده می شوند :
رآی ، سَخُن
ویژگی دستوری :
یک - ساکن ساختن حروف
ببایدت : حرف د - هستیش : حرف ی - فرمانش : حرف ن
دو - کاربرد پیشوند مر در جلوی مفعول یا فاعل
بر اساس پیرایش جلال خالقی مطلق با نگاهی به چاپ مسکو
پ.ن : آخرین نسخه پیرایش شده در باب شاهنامه فردوسی توسط استاد جلال خالقی مطلق و بر اساس تحقیق بر تمامی نسخه های موجود از شاهنامه می باشد. این استاد ارجمند به مدت چهل سال بر روی این پیرایش کار کرده اند و تمام تلاش خود را نموده اند تا نسخه حاضر هر چه بیشتر به دستور ، زبان و گویش اصیل فردوسی نزدیک باشد . بنابراین در قسمتهایی شاهد تغییر در لغات و تلفظ ها می باشیم.