کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

آغوش صحرا *


عیبجو دلدادگان را سرزنش ها میکند

وای اگر با او کند دل آنچه با ما میکند

با غم جانسوز می سازد دل مسکین من

مصلحت بین است و با دشمن مدارا می کند

عکس او در اشک من نقشی خیال انگیز داشت

ماه سیمین جلوه ها در موج دریا می کند

از طربناکی به رقص آید سحرگه چون نسیم

هر که چون گل خواب در اغوش صحرا میکند

خاک پاک آن تهی دستم که چون ابر بهار

بر سر عالم فشاند هر چه پیدا می کند

دیده آزاد مردان سوی دنیای دل است

سفله باشد آنکه روی دل به دنیا می کند

عشق و مستی را از این عالم بدان عالم بریم

در نماند هر که امشب فکر فردا می کند

همچنان طفلی که در وحشت سرایی مانده است

دل درون سینه ام بی طاقتی ها می کند

هر که تاب منت گردون ندارد چون رهی

دولت جاوید را از خود تمنا میکند



" رهی معیری "



* عنوان شعر متعلق به شاعر است.



سگال : آزاد بنده کردن برفق و مدارا


نقلست که مالداری از لشکری بود و بارها شیخ را می‌گفت تا چیزی از دنیا قبول کند. او نمی‌کرد آخر به شیخ کس فرستاد که چندین بنده بنام تو آزاد کردم و ثواب آن بتو دادم شیخ گفت: مذهب ما نه بنده آزاد کردنست بلکه آزاد بنده کردنست برفق و مدارا.


وگفت: مرد آنست که بستاند و بدهد و نیم مرد آنست که بدهد و نستاند ونامرد آنست که ندهد و نستاند.

 


ذکر شیخ ابو اسحق  شهریار کازرونی



منبع اصلی : تذکرة الاولیاء / فریدالدّین ابوحامد محمّد عطّار نیشابوری



معرفی کتاب : ارواح


نام : ارواح

نویسنده : پل استر

مترجم : خجسته کیهان

نشر : افق

موضوع : رمان پلیسی

سبک : پست مدرن

 

داستان به ظاهر معمولی و یک خطی است ولی با هرچه پیشتر رفتن ماجرا شخصیت اصلی با کشمکش های درونی بیشتری مواجه می شود. او با قبول پرونده ای فرصتی می یابد تا بیشتر از گذشته به دنیای درون خود بپردازد. همچنین مجالی برای جولان خیالات و اوهامش فراهم می شود. خاطره ها و رویاها نیز در این داستان جایگاه ویژه ای دارند. در واقع قهرمان در زمان های بیکاری به طور ناخودآگاه در حال مرور خاطرات و تجربیات خود در پرونده های قبلی است و این موضوع باعث کمتر و کمتر شدن ارتباطش با جهان خارج و درگیری بیشتر با دنیای درونی خود می شود طوری که حتی وجود و خاطره نامزدش نیز کم رنگ شده  و در نهایت ارتباط خود را با او از دست می دهد.


ذهن قهرمان نا منسجم است و او علت ها و حتی پایان های مختلفی را برای داستان خود تصور می کند ولی در آخر داستان سرنوشتش مشخص نمی شود چرا که راوی ماجرا از یک جایی به بعد دیگر او را دنبال نمی کند و از آنجایی که تمام آگاهی ما از داستان از طریق راوی به دست می آید ناچار به قبول تصمیم ش می شویم.


شخصیت اصلی به ظاهر بیش از یک نفر است چرا که بدون وجود شخصیت دیگر نه داستان شکل می گیرد و نه پیش می رود . در داخل داستان نیز به طور مستقیم و غیر مستقیم به این نکته اشاره می شود ؛ " برای اینکه او به من نیاز دارد. به نگاهم احتیاج دارد. نیازمند من است تا ثابت کند که زنده است " . این جمله در واقع اوج ماجرا و نقطه گره گشای آن است. حتی در جای دیگری از داستان ، قهرمان دوم  برای همسانی خود با قهرمان اصلی از زنی که دوست دارد جدا می شود و یا قهرمان اصلی کتابی را که شخصیت دوم می خواند مطالعه میکند تا از ذهنیات او با خبر شود. درواقع خواننده به این توهم می رسد که  داستان یک شخصیت واحد را دنبال می کند... .


در صفحات پایان کتاب زمانی که ماهیت شخصیت ها برملا می شود این حس– همچون قهرمان اصلی -  به خواننده دست می دهد که در دور باطلی سرگردان و از ابتدای ماجرا درگیرهیچ بوده است !



این رمان دارای اکثر نشانه های سبک پست مدرن همچون سیال و چند لایگی ذهن ، عدم قطعیت سرانجام قهرمان ، عدم توانایی ارتباطی قهرمان داستان و ... است.



گویی از ما و در نهان بر ما


... اما نکته ای که همیشه آزاردهنده است بیگانگی مردم ولایات ما است نسبت به هم و گاهی بدبینی های توام با تحقیرهای کینه توزانه. اینکه کمتر به یکدیگر نظر خوش دارند. جوری دشمنی بیهوده و دردناک . وقتی فکرش را می کنم می بینم می باید بسیار کار ضمنی و موزیانه روی فرهنگ ما شده باشد تا ناکسانی توفیق یافته باشند به این صورت غم انگیز مردم ما را از هم ، از خود دور گردانند. می باید حساب شده این کار شروع شده و ادامه یافته باشد تا اینکه جهت کینه ی مردم را از دشمن به خود برگردانده باشد ، کینه ای مضحک و در عین حال فجیع ! تقویت بیگانگی مردم نسبت به خود بی سببی نیست ! این تفرقه خود اطمینان بخش ترین پایگاه بوده و هست برای بیگانگان و مهاجمان . مردم را از یکدیگر بیزار کردن ! چه سمی ثمربخش تر از این ؟! منطقه به جای طبقه ! تبار به جای تنخوار ! ...


نمی دانم این تخمه ی نادرست در کدام زمینه ی مساعد رشد یافته است ؟ در ملوک الطوایفی آیا ؟ شاید ! با تقویت بیگانه آیا ؟ حتما. دریغا همچنان ادامه دارد ! تا یگانگی مردم چند فرسنگ است ؟ چند ده فرسنگ آیا ؟



" دیدار بلوچ / محمود دولت آبادی "