کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

اصول اساسی


حکومت صالح باید دارای سه هدف اساسی باشد :


" تدارکات شایسته ، ارتش نیرومند ، جلب اعتماد مردم " . اگر لازم افتد که یکی از این سه فدا شود ، آسانتر از همه ارتش را می توان رها کرد ، سپس تدارک خواربار را ( مرگ همواره روزی آدمی بوده است ) و اعتماد خلق را هرگز ؛ اگر خلق بی اعتماد شود حکومت بر آن محال می گردد.


چنین است ترتیبی که در اساس باید رعایت کرد. با این همه به وقت تدوین برنامه های عمل نمی توان از ابتدا توقع اعتماد داشت. اعتماد باید خود به خود پرورده شود . اصل اول در برنامه های عمل  " تامین رفاه مردم " و اصل دوم " تربیت مردم " است.

 


" کنفوسیوس / کارل یاسپرس " 



سوزد مرا سازد مرا *


ساقی بده پیمانه ای ز آن می که بی خویشم کند

بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند

زان می که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم

غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند

نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد

با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند

سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا

وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند

بستاند ای سرو سهی! سودای هستی از رهی

یغما کند اندیشه را دور از بد اندیشم کند



" رهی معیری "



* عنوان شعر متعلق به شاعر است.



دهان چو بازگشایی به وقت خندیدن


قهوه ی چشم هاتان

چه تلخ است خانم !

لطفن 

کمی شکرخند !



" رضا کاظمی "



سفرنامه بخش چهاردهم : ارزن، میافارقین، نصریه


از آن جا به شهر ارزن شدیم شهری آبادان و نیکو بود با آب روان وبساتین و اشجار و بازارهای نیک و در آن جا به میارفاتین از این راه که ما آمدیم پانصد و پنجاه و دو فرسنگ بود و روز آدینه بیست و ششم جمادی الاول سنه ثمان و ثلثین و اربعمایه بود و در این وقت برگ درخت‌ها هنوز سبز بود.


پاره ای عظیم بود از سنگ سفید برشده هر سنگی مقدار پانصد من. و به هر پنجاه گزی برجی عظیم ساخته هم از این سنگ سفید که گفته شد. و سرباره همه کنگره‌ها بر نهاده چنان که گویی امروز استاد دست ازش باز داشته است. و این شهر را یک در است از سوی مغرب و درگاهی عظیم برکشیده است به طارقی سنگین و دری آهنین بی چوب بر آن جا ترکیب کرده. و مسجد آدینه ای دارد که اگر صفت آن کرده شود به تطویل انجامد. هرچند صاحب کتاب شرحی هرچه تمام تر نوشته است و گفته که متوضای که در آن مسجد ساخته‌ اند چهل حجره در پیش است و دو جوی آب بزرگ می‌گردد در همه خانه‌ها ، یکی ظاهر استعمال را و دیگر تحت الارض پنهان که ثقل می‌برد و چاه‌ها پاک می‌گرداند.


و بیرون ازاین شهرستان در ربض ، کاروانسراها و بازارهاست و گرمابه‌ها و مسجد جامع دیگری است که روز آدینه آن جا هم نماز کنند. و از سوی شمال سوری دیگر است که آن را محدثه گویند . هم شهری است با بازار و مسجد جامع و حمامات همه ترتیبی، و سلطان ولایت را خطبه چنین کنند الامیر الاعظم عزالاسلام سعدالدین نصرالدوله و شرف الملة ابونصر احمد مردی صدساله و گفتند که هست. و رطل آن جا چهارصد و هشتاد درم سنگ باشد. این امیر شهری ساخته است برچهارفرسنگ میافارقین و آن را نصریه نام کرده اند. و از آمد تا میافارقین نه فرسنگ است.

 


بساتین : (جمع) بستان

اشجار : درخت ها

بر شده : بالا رفته

گز : قز (مقیاس طول ، اندازه ) معادل ذرع و هر گز شانزده  گره است .امروزه گز را معادل «متر» اروپاییان گیرند

گویی امروز استاد دست ازش باز داشته است : انگار امروز کار ساختش تمام شده است

اگر صفت آن کرده شود به تطویل انجامد: اگر بخواهم آن را توصیف کنم طولانی می شود.

متوضا : جای وضو گرفتن ، مستراح

تحت الارض : زیر زمین

رَبض : دیوار گرداگرد شهر و خانه های اطراف آن

سور : باره یا دیوار شهر – مجاز از شهر

 


" ناصر خسرو قبادیانی "



حالا ... بعد از تو


حالا که تو رفته ای ، می فهمم

دست های تو بود

که به نان طعم می داد

پنیر را به سفیدی برف می کرد

و روز می آمد و سر راهش با ما می نشست.


حالا که تو رفته ای

و ملال غروبی نان را قاچ می کند

و برگ درختان

به بهانه پاییز

ناپدید می شوند.


 

" شمس لنگرودی "