-
روزهای خاکستری
پنجشنبه 6 اردیبهشت 1397 20:59
نه اینکه دلتنگ نشده باشم ؛ نه فقط می خواستم بدانی آقای من ! انگار که ساعت از همان اول بی قرارتر از من بود که نفهمیدم چرا یک باره معنی اش از زندگی من افتاد. نه اینکه تقصیر من باشد نه به خدا از همان اول هم که آمدی روزها را رنگی رنگی می کردم که زودتر بیایم توی بغلت . " عباس معروفی "
-
یکتا
سهشنبه 4 اردیبهشت 1397 14:03
نه وجودی در کار بود ، نه نا وجودی ، نه قلمر و فضا بود ، نه آسمان در فراسو . چه چیز به جنبش درآمد ؟ کجا ؟ با حمایت چه کسی ؟ آیا آب ها با عمقی بی انتها وجود داشتند ؟ نه مرگی در کار بود و نه بی مرگی . نه شبی وجود داشت و نه روزی. تنها وجود یکتا بود که بدون نفس در خود تنفس می نمود . جز او موجودی نبود. در آغاز ، تاریکی در...
-
سیمین بر سنگین دل
یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 13:03
بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو شب از فراق تو مینالم ای پری رخسار چو روز گردد گویی در آتشم بی تو دمی تو شربت وصلم ندادهای جانا همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا دو پایم از دو جهان نیز در کشم بی تو پیام دادم و گفتم بیا خوشم میدار جواب دادی و گفتی که من...
-
هوای تو
شنبه 1 اردیبهشت 1397 14:37
نرفت تا تو برفتی خیالت از نظرم برفت در همه عالم به بی دلی خبرم نه بخت و دولت آنم که با تو بنشینم نه صبر و طاقت آنم که از تو درگذرم من از تو روی نخواهم به دیگری آورد که زشت باشد هر روز قبله دگرم بلای عشق تو بر من چنان اثر کردهست که پند عالم و عابد نمیکند اثرم قیامتم که به دیوان حشر پیش آرند میان آن همه تشویش در تو...
-
مهربانی نسیان *
چهارشنبه 29 فروردین 1397 21:47
عنکبوتان چه مهربان اند! بعد از فراقت چه می کردم اگر عنکبوت فراموشی دستگیری ام نمی کرد، و بر پیرامون زخمم تار نمی تنید ؟ " ابدیت ، لحظه ی عشق / غادة السّمّان " * عنوان شعر متعلق به شاعر است.
-
غزلی در اوج *
پنجشنبه 23 فروردین 1397 23:57
نشسته بود خیال تو همزبان با من که باز ، جادوی آن بوی خوش ، طلوع تو را در آشیانه خاموش من بشارت داد زلال عطر تو پیچید در فضای اتاق جهان و جان را در بوی گل شناور کرد. درآستانه در به روح باران می ماندی ، ای طراوت محض ! شکوه رحمت مطلق ز چهره ت می تافت به خندی گفتی : - تنها نبینمت! گفتم : - غم تو مانده و شب های بیکران با...
-
می شود ؟
چهارشنبه 22 فروردین 1397 13:42
بیا به هم اعتماد کنیم : من به چشمهای تو تو به پاهای من؛ و قول بدهیم هم دیگر را به جاهای خوبی ببریم ... " رضا کاظمی "
-
بیداری
یکشنبه 19 فروردین 1397 21:34
پس من بار دیگر با بار رنج هایم به راه خود رفتم. و در همه ی راه دراز خود ، مارهای سرکش درونم را با نواختن نی چوپانی به خواب می بردم. و گاه بود که خود همراه با مارهای دورنم به خواب می رفتم. و من می رفتم ؛ از آن راه های کور تنگ بیخود بی سرانجام. و من می رفتم ؛ از خم آن راه های خفتیده ی خاموش. و من می رفتم ؛ از هر گلوگاهی...
-
توی لعنتی
شنبه 18 فروردین 1397 14:55
تمام این مدت می توانستم عاشق هر رهگذری که می آید بشوم و هیچ خیالی هم از تو در سرم نپرورانم من می توانستم دوست داشتن را نک زبانم بنشانم و با هر لبخندی دهان باز کنم و بگویم : راستی ! من دوستت دارم من می توانستم دلم را تکه تکه کنم و هر تکه اش را جایی جای بگذارم ! می بینی ؟ من می توانستم نغمه ی عاشقم عاشقم را دور تا دورِ...
-
قمار اعتماد *
پنجشنبه 16 فروردین 1397 09:58
حسِ آدمهایی که به ما اعتماد میکنند شبیه پرنده ای زیباست که روزی تصمیم میگیرد ما را امتحان کند. او قمار میکند و بر شانه مان مینشیند. او به دستان ما پناه می آورد تا ببیند آیا متعلق به ما هست یا نه! در گیر و دارِ این امتحان کردن ممکن است نابود شود، چون زندگی اش در دستان ماست! پرنده ای که ریسک میکند و به ما اجازه میدهد...
-
ماه مِی
سهشنبه 14 فروردین 1397 14:24
در ماه زیبای مِی وقتی که تمام شکوفه ها باز شده اند ، عشقی در جان من شعله می کشد. در ماه زیبای مِی وقتی پرندگان آواز میخوانند عشق و علاقه ام را به او ابراز می کنم. " هاینریش هاینه "
-
آزادی
سهشنبه 14 فروردین 1397 12:19
ما را نگاه کن که به آزادی و سفره های خالی قانعیم ؛ اما آنها همین را هم قبول نمیکنند. شاید برای اینکه می دانند در آزادی هیچ سفره ای خالی نمی ماند . " نادر ابراهیمی " زاد روز نادرترین ابراهیمی دنیا
-
قصه
شنبه 11 فروردین 1397 22:56
پدر ، قصه نا گفته ای که هیچ وقت به آخرین فصل نمی رسد .
-
حکم : دو قرت و نیمش باقیه
پنجشنبه 9 فروردین 1397 23:37
این مثل را در مورد کسی گویند که خدمتی در حق او انجام دهند اما او در عوض تشکر ناراضی و طلبکار باشد. گویند روزی حضرت سلیمان عرض کرد : پروردگارا ، اگر اجازه بفرمایی من می خواهم تمام موجودات زنده را در یک روز مهمان کنم . ندا رسید که یا سلیمان این کار برای تو امکان ندارد . اما حضرت سلیمان با اصرار تمام اجازه یک وعده ناهار...
-
فاصله
شنبه 26 اسفند 1396 16:09
برو ! هر جا که می خواهی برو اما دور تر از یک نفس نرو ! " عباس معروفی "
-
نمی آیی ؟!
سهشنبه 22 اسفند 1396 13:08
یادت درهوای خانه منتشر شده و در من گلی شکفته است . باید برخیزم سفره بیاندازم و هفت سین و تنگ ماهی و ... صدایی در من می گوید : بهار آمده است . تو نمی آیی ؟! " رضا کاظمی "
-
برابر با تو
پنجشنبه 17 اسفند 1396 12:25
برایم گل نگیر تبریک نگو وقتی هنوز با تو برابر نیستم که قبل از انسان بودن زن هستم تبریک نگو وقتی بال هایم را می چینی وقتی دست بر دهانم می گذاری و میگویی : هیس ! آبرویمان ! وقتی تن م می شود سنبل غیرتت وقتی روح م میشود مایه خجالتت برایم گل نگیر من مست عطر گل های وحشی صحرایی م.
-
بت
چهارشنبه 16 اسفند 1396 14:19
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت که محب صادق آنست که پاکباز باشد به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم به کدام دوست گویم...
-
پرده اسرار
دوشنبه 14 اسفند 1396 00:19
در پرده اسرار کسی را ره نیست زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست می خور که چنین فسانهها کوته نیست " خیام "
-
تاسیان *
دوشنبه 7 اسفند 1396 14:43
خانه دل تنگ غروبی خفه بود مثل امروز که تنگ است دلم پدرم گفت چراغ و شب از شب پر شد من به خود گفتم یک روز گذشت مادرم آه کشید زود بر خواهد گشت ابری آ هسته به چشمم لغزید و سپس خوابم برد که گمان داشت که هست این همه درد در کمین دل آن کودک خرد ؟ آری آن روز چو می رفت کسی داشتم آمدنش را باور من نمی دانستم معنی هرگز را تو چرا...
-
به " ورا " *
دوشنبه 23 بهمن 1396 21:55
گفت بیا گفت بمان گفت بخند گفت بمیر آمدم ماندم خندیدم مردم. " ناظم حکمت " * عنوان شعر متعلق به شاعر ست.
-
سگال : خاک
جمعه 20 بهمن 1396 23:47
حق تعالی چون اصناف موجودات می آفرید از دنیا و آخرت و و بهشت و دوزخ ، وسایط گوناگون درهر مقام برکار کرد. چون کار به خلقت آدم رسید گفت : انی خالق بشراً من طین . خانه ی آب و گل آدم من می سازم . جمعی را مشتبه شد گفتند : خلق السماوات و الرض نه همه تو ساخته ای ؟ گفت اینجا اختصاصی دیگر هست که اگر آنها به اشارت " کن...
-
حکم : سنگین برو سنگین بیا
سهشنبه 17 بهمن 1396 22:23
وقتی یک نفر زیاد به خانه این و آن برود و گاه و بیگاه مزاحم مردم شود ، مثل " سنگین برو سنگین بیا " را برایش می زنند . یک دختری بود بعد از آنکه شوهرش دادند و به خانه بخت رفت ، هر روز می رفت خانه پدر و مادرش . مادره هم برای این که دختر تازه عروسش بیشتر به خانه و زندگی خودش برسد ، یک روز با کنایه و اشاره و با...
-
در زلال شب *
شنبه 25 آذر 1396 12:07
شب ، آنچنان زلال ، که می شد ستاره چید ! دستم به هر ستاره که می خواست می رسید ! نه از فرازبام ، که از پای بوته ها می شد ترا درآینه ی هر ستاره دید ! در بی کران دشت در نیمه های شب جز من که با خیال تو می گشتم جز من که در کنار تو ، می سوختم غریب ! تنها ستاره بود که می سوخت. تنها نسیم بود که می گشت . " فریدون مشیری...
-
نگو
سهشنبه 21 آذر 1396 10:16
نگو دوستت دارم انسان این واژه را می شنود واژه از پوستش رد می شود با نگاهی پایین می رود اسب های قلبش شیهه می کشند تندتر می دوند بر سینه اش محکم تر سُم می کوبند نگو دوستت دارم انسان باور می کند افسار اسب وحشی را به دستت می دهد به تو تکیه می کند در آغوشت اشک می ریزد یال هایش را می دهد تو شانه کنی انسان باور می کند و عشق...
-
ناجی
دوشنبه 20 آذر 1396 15:13
اگر قرار باشد میان همه آنچه پیش روست یکی را بردارم ، آن عشق است. تنها ناجی که مرگ را شکست می دهد حتی در آن لحظه های واپسین که خون ساده ترین و گم ترین نقطه خانه و شهر را پر کرده است. " محمد مرکبیان "
-
بی خوابی
چهارشنبه 10 آبان 1396 10:42
آنکه بی خواب است خرناس لب های دیگران را رمزگشایی می کند ، اینکه به آدم های خواب چه می گویند . " رضا ثروتی "
-
حیرتا
دوشنبه 17 مهر 1396 10:16
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا وز هر دو نام ماند چو سیمرغ و کیمیا شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا گشته ست باشگونه همه رسمهای خلق زین عالم نبهره و گردون بی وفا هر عاقلی به زاویهای مانده ممتحن هر فاضلی به داهیه ای گشته مبتلا ... "عبد الواسع جبلی "
-
هوای حوا
چهارشنبه 4 مرداد 1396 09:22
دلتنگیام پرندهایست در قفس که هی به هوای جفت خود میپرد، میافتد، میپرد، ... " رضا کاظمی "
-
از زخم قلب " آبائی " *
سهشنبه 3 مرداد 1396 12:31
دختران دشت ! دختران انتظار! دختران امید تنگ در دشت بی کران ، و آرزوهای بی کران در خلق های تنگ ! دختران خیال آلاچیق نو در آلاچیق هایی که صد سال ! ـ از زره جامه تان اگر بشکوفید باد دیوانه یال بلند اسب تمنا را آشفته کرد خواهد . . . *** دختران رود گل آلود ! دختران هزار ستون شعله به طاق بلند دود! دختران عشق های دور روز...