-
واقعیت
دوشنبه 26 تیر 1396 09:26
واقعیت نه پاهای رفته ی تو بود نه دل شکسته ی من واقعیت خستگی دل بود از تکرار دلتنگی های مدام از گفتنِ دوستت دارم های بی پاسخ از اینکه هرکه آمد و گفت خوب است ؟ لبخند زدم و گفتم خوب.. سلام دارد!! " عادل دانتیسم "
-
سگال : تواضع
یکشنبه 11 تیر 1396 22:44
فقیهی کهن جامه ای تنگدست در ایوان قاضی به صف برنشست نگه کرد قاضی در او تیز تیز معرف گرفت آستینش که خیز ندانی که برتر مقام تو نیست فروتر نشین، یا برو، یا بایست نه هرکس سزاوار باشد به صدر کرامت به جاه است و منزل به قدر دگر ره چه حاجت به ببیند کست همین شرمساری عقوبت بست به عزت هر آن کو فروتر نشست به خواری نیفتد ز بالا...
-
حکم : هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
سهشنبه 6 تیر 1396 19:52
می گویند : درویشی بود که در کوچه و محله راه می رفت و می خواند : " هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی " . اتفاقا زنی مکاره این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه می گوید . وقتی شعر را شنید گفت : من پدر این درویش را درمی آورم. زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فطیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فطیر...
-
ملال محبت *
دوشنبه 22 خرداد 1396 09:38
گاهی گر از ملال محبت برانمت دوری چنان مکن که به شیون بخوانمت چون آه من به راه کدورت مرو که اشک پیک شفاعتی است که از پی دوانمت تو گوهر سرشکی و دردانه صفا مژگان فشانمت که به دامن نشانمت سرو بلند من که به دادم نمی رسی دستم اگر رسد به خدا می رسانمت پیوند جان جدا شدنی نیست ماه من تن نیستی که جان دهم و وارهانمت ماتم سرای...
-
سگال : محبت
جمعه 19 خرداد 1396 23:16
شبلی گوید : محبت را نام از آن محبت کردند که هر چه در دل بود جز محبوب همه محو کند. " رساله قشریه / عبدالکریم بن هوازن قشیری" ترجمه : ابوعلی حسن بن احمد عثمانی تصحیح : بدیع الزمان فروزانفر
-
حساب
جمعه 19 خرداد 1396 23:12
ای شاه مکن آنچه بپرسند از تو روزی که تو دانی که نترسند از تو " نصرالله منشی "
-
گس
سهشنبه 19 اردیبهشت 1396 12:46
تنهایی ، زمین حاصل خیزی ست که هر چه در آن بکاری بار می دهد ، اما طعم همه ی میوه هایش ؛ طعم گس خاطره هاست! " رضا کاظمی "
-
راه اندیشه *
جمعه 15 اردیبهشت 1396 20:55
از کسی پرسیدم : - راه اندیشه کجاست ؟ با تحیر پرسید : - از کدامین شهری ؟ گفتم : - از شهر " ببینید و نپرسیدم " . گفت : - عافیت در این است که ندانی ره اندیشه کجاست ! " محمد زهری " * عنوان شعر متعلق به شاعر است.
-
انصاف
جمعه 15 اردیبهشت 1396 20:48
بیا منصف باشیم ! معامله ای عاشقانه تو برایِ همیشه کنارم بمان و من تا به ابد به دورِ حضورت می گردم! تو برایِ همیشه بارانی بپوش من تا همیشه باران می شوم می بارم به لحظه هایت تو بغض کن من اشک می شوم تو بخند من شوق می شوم تو ببین من از نگاهت مست می شوم بیا منصف باشیم ! تو برایم تب کن من برایت می میرم " عادل دانتیسم...
-
رمان
چهارشنبه 6 اردیبهشت 1396 11:23
دلم یک رمان می خواهد! اولش من و تو... باشیم و آخرش ما! " عادل دانتیسم "
-
تواضع
جمعه 1 اردیبهشت 1396 20:49
ز خاک آفریدت خداوند پاک پس ای بنده افتادگی کن چو خاک حریص و جهان سوز و سرکش مباش ز خاک آفریدندت آتش مباش چو گردن کشید آتش هولناک به بیچارگی تن بینداخت خاک چو آن سرفرازی نمود، این کمی از آن دیو کردند، از این آدمی *** یکی قطره باران ز ابری چکید خجل شد چو پهنای دریا بدید که جایی که دریاست من کیستم؟ گر او هست حقا که من...
-
معذور
پنجشنبه 31 فروردین 1396 22:40
از من جدا مشو که توام نور دیده ای آرام جان و مونس قلب رمیده ای از دامن تو دست ندارند عاشقان پیراهن صبوری ایشان دریده ای از چشم بخت خویش مبادت گزند از آنک در دلبری به غایت خوبی رسیده ای مَنعم نکن ز عشق وی ای مفتی زمان معذور دارمت که تو او را ندیده ای آن سرزنش که کرد تو را دوست حافظا بیش از گلیم خویش مگر پاکشیده ای...
-
سگال : توکل
چهارشنبه 23 فروردین 1396 08:55
ابو علی رودباری گوید : عمروبن سنان را گفتم: مرا حکایت کن از سهل بن عبدالله. گفت : سهل گفت : نشان توکل سه چیز است : آن که سوال نکند و چون پدیدار آید باز نزند و چون فراگیرد ذخیره نکند. سوال نکند : تکدی گیری نکند پدیدار آید : خواسته اش برآورده شد باز نزند : رد نکند فراگیرد : به دست آورد " رساله قشریه / عبد الکریم بن...
-
بی کران
پنجشنبه 17 فروردین 1396 08:53
با تو محتاج به سخن گفتن نیستم تنها نگریستن به چشهایت کافی است . چشم هایی که دروازه اقیانوسی آرام، عمیق و رازآلود اند . من ناخدایی هستم که کشتی ام را به شوق کشف تو در آب افکنده ام . آوای اغواگر سیرنی را می شنوم که مرا می خواند {کشتی های درهم شکسته را می بینم} آه !که وسوسه غرق شدن در این اقیانوس بس عظیم است اما، این تو...
-
بالاپوش
پنجشنبه 17 فروردین 1396 08:30
عشق قصه ای بود که مادر بزرگ شب های زمستان برایم می بافت : یکی از رو ، دو تا از زیر ... بالا پوشی که هیچ گاه گرمم نکرد! " رضا کاظمی "
-
خواب پروانه
چهارشنبه 9 فروردین 1396 12:24
تن ت به دشت گل های وحشی می ماند : معطر و ناشناخته. بوسه ام هرجا که می نشیند پروانه ای ازخواب می پرد ! " رضا کاظمی "
-
ایران باستان : رَبیهوین / رَپیتوین / رَپیثوین *
دوشنبه 7 فروردین 1396 12:48
به معنی نیمروز ( ظهر ) و سرور و نگهبان گرمای نیمروز است که زمانی مقدس در اسطوره های ایرانی است. آفرینش در این لحظه از زمان صورت می گیرد و بازسازی جهان نیز در این زمان خواهد بود. رپیتوین قرین و همکار لازم و سودبخشی برای ایزد تیشتَر** است. هر زمان که دیو زمستان به جهان هجوم می آورد رپیتوین در زیر زمین پناه میگیرد و...
-
جریره
یکشنبه 29 اسفند 1395 21:36
جریره زنی بود مام فرود ز بهر سیاوش دلش پر ز دود بر مادر آمد فرود جوان بدو گفت کای مام روشن روان از ایران سپاه آمد و پیل و کوس ( پیل : فیل *** کوس : طبل بزرگ ) به پیش سپه در سرافراز طوس جریره بدو گفت کای رزمساز بدین روز هرگز مبادت نیاز به ایران برادرت شاه نوست جهاندار و بیدار کیخسروست ترا نیک داند به نام و گهر ز هم...
-
چشم انتظار پرستو
یکشنبه 29 اسفند 1395 19:35
دارد بهار می شود گل فروش های دوره گرد بنفشه جار می زنند. کدام پرستو بذر تو را هدیه خواهد آورد؟ " رضا کاظمی "
-
مردن ، گاهی همین زندگیست
پنجشنبه 26 اسفند 1395 08:31
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید وقتی عشق طعم تو را با اشک هایم می چشید من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانش مرا از عمق چشمانم ربود وقتی که...
-
به حال خود
شنبه 21 اسفند 1395 15:39
میخواهم کسی به دنیا نیاید کسی نمیرد عروسی نباشد عزا نباشد عید نیاید و آدمها هم نمیخواهم آدمها را ببینم آدمهای حراف گنده گوی خجل کننده را نمیخواهم بگویند لاغر شده ای مویت سفید شده پوستت روشن شده نمیخواهم بپرسند کار میکنی شوهر نکردی درست چه شد چه خبر نمیخواهم بشنوم فلانی طلاق داده فلانی طلا خریده فلانی خوب جواب فلانی را...
-
انتخاب
دوشنبه 16 اسفند 1395 16:27
تنها این دو ، تو را از جمله ی رنج ها می رهاند ؛ اکنون برگزین! مرگ زودهنگام یا عشق طولانی؟ " نیچه "
-
ماه
پنجشنبه 12 اسفند 1395 21:07
تو ماه بودی و این را می شد از مردانی فهمید که وقت آمدن ت تمیز کردن پنجره ها را بهانه می کردند و زنانی که به قهر از خانه می رفتند !! " رضا کاظمی "
-
قصه *
سهشنبه 3 اسفند 1395 13:04
رفتم به کنار رود سر تا پا مست رودم به هزار قصه می برد ز دست چون قصه درد خویش با او گفتم لرزید و رمید و رفت و نالید و شکست " فریدون مشیری " * عنوان شعر متعلق به شاعر است.
-
تسلیم
یکشنبه 1 اسفند 1395 11:32
این جا همه زخمی اند خودشان . به چشم هات بگو کمان بیندازند دیگر! " رضا کاظمی "
-
هر روز
سهشنبه 26 بهمن 1395 08:35
ولنتاین..؟ سپندار مزدگان..؟ روز عشق..!!؟ چه می گویند اینها؟؟ بین خودمان بماند! عجب طاقتی دارند بعضی ها؟ یک سال تمام منتظر می مانند تنها برای یک روز! مثلا عاشقانه کنار هم ماندن..! این چیزها به من وتو نیامده من اگر هر روز نگویمت که چشمانت مرا دیوانه وشیدا می کند انگار نصفه ونیمه می مانم ! من هر روز می نشینم خوب فکر می...
-
جای همه
یکشنبه 24 بهمن 1395 10:19
من جای تمام کسانی که کنارت هستند جای تمام کسانی که تورا می بینند که درقاب چشمانت جا دارند جای تمام کسانی که تو هر روز ازحوالیشان گذر می کنی دلم برایت تنگ شده " عادل دانتیسم "
-
آداب و رسوم و رفتار عامه : پرورش باز در مثنوی
شنبه 23 بهمن 1395 20:32
مولانا جلال الدین مثنوی را برای تعلیم و تربیت یاران و مریدان خود که بیشتر آنان عامه مردم بوده اند ، سروده است. بنابراین در مثنوی اشاره ها و تمثیل هایی که برای عامه مردم پذیرفتنی و قابل فهم باشد بسیار به کار رفته است و ازین رو نشانه هایی از باورها و آداب و رسوم عامه مردم و طرز زندگی و روش کار طبقات گوناگون جامعه ی عصر...
-
سرانجام
شنبه 23 بهمن 1395 09:04
شنیدی که ضحاک شد ناسپاس ز دیو و ز جادو جهان پرهراس چو زو شد دل مهتران پر ز درد فریدون فرخنده با او چه کرد " فردوسی "
-
سفرنامه بخش سی ام : قیساریه، کفرسایا، کفرسلام
چهارشنبه 20 بهمن 1395 11:15
و از آن جا به شهری رسیدیم و آن را قیساریه خوانند و از عکه تا آن جا هفت فرسنگ بود . شهری نیکو با آب روان و نخلستان و درختان نارنج و ترنج و باروی حصین و دری آهنین و چشمه های آب روان در شهر، و مسجد آدینه یی نیکو ، چنان که چون در ساحت مسجد نشسته باشند تماشا و تفرج دریا کنند. و خمی رخامین آن جا بود که همچو سفال چینی آن را...